دلنوشته ای بر ساحل مهتاب

And we wake in the midst of a world about to shatter

و ما میان جهانی چشم گشودیم که صدای فرو ریختنش را میشد شنید...


 

خب ....

 

 

بلخره کمی میشه آروم گرفت ... :)

 

چه هفته ی عجیب غریبی بود ..


و امروز ...

امروز چه روز عجیبی بود ..

 

چه قدر ...


 

امروز رو نباید یادم بره

 

اما بعد سال های آزگار

حتی دیوار های اینجا هم تاب شنیدن ندارن ..


 

چه قدر

رها.....

 

 

[ جمعه 9 آبان 1399برچسب:, ] [ 1:35 ] [ علیرضا ] [ ]


میترسم ...

 

میترسم از ترس...

 

کاش خوب باشه آخر این قصه ی پر بالا پایین

[ یک شنبه 4 آبان 1399برچسب:, ] [ 23:49 ] [ علیرضا ] [ ]