شاید او وهمی را می نگریست..


حرفام

یا بیش از حد ساده ن که نشه ننوشت

یا پیش از حد دور از ذهن

 

میدونم ک باید همینارو بنویسم اتفاقا

اما

یه طوری شده ک حتی اینجا نوشتن رو هم از خودم نمیدونم

برا خودم نمیدونم


 

ترس ...

ترس...

ترس نابودم کرده


داره پی میبرم که وجشت همیشگیم

خود ترسه!

 

همون همیشگیم که توی خواب هام

باعث میشه نتونم بدوام 

سعی کنم پاهام رو تکون بدم و سمتش حرکت کنم

قبل اینکه دیر بشه

ولی نمیتونم

تا بلخره ساعتی که تیک تاکش فقط اضطرابه

نا امیدم میکنه

و زمین میخورم 

و یادم میاد دوباره خوابم!


چرا هیچ جا ندیدم کسی بگه به عنوان یه ایرانی به داشتن فروغ افتخار میکنه؟ 

احمقا!


بهش گفته بودم دوس دارم این شب ها تموم نشه


آلبوم "نوای خیالی یک ستاره نو زاد"

فوق العاده س....


گفت

چیزی که باید باشه اینه:

".........."

ولی تو اینی! :

"..

.....

.......

..

..."

و من باید رابطه ی این دنباله رو پیدا کنم تا بفهمم چی میگی!

 

 

گفتم

مگه همین قشنگ تر نیس؟

گفت

آخه خیلی طول میکشه!

 

 

باورش نشده بود دلم میخواد این شبا تموم نشه :)


لنتی مشغول هستی ایم حال آنکه ........

کاش میشد جملات رو بغل کرد!

 

 

 

 

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: