دلنوشته ای بر ساحل مهتاب

خداجون سلام به روی ماهت!

خوب من برگشتم

و بازم فهمیدم که اینجا یه بخش جدا نشدنی از روح و جسم منه

این مدت یکی از گند ترین یا شاید خاص ترین دوران زندگیم بود

و احتمالا قراره شدید تر هم بشه

چیزی که واضحه،  از اتفاقا راضی نبودم

اصلا

این چند روز اخیر بی نهایت احساس افسرده ای داشتم

کلا این مدت بی نهایت کسل و بی حال و حوصله و عاری از هرگونه انگیزه بودم..  بی شوق..  خیلی ملالت آور!

همه چیز خون م پایین رفته

نگاتیوم

متالم

فیلمم

شعرم

حتی ریاضی ام

در کمال نا باوری حتی ریاضیم هم گندیده جدا

لست اف ام..  از روزی سه ساعت به یه ساعت سقوط کرده

راستش تو عمرم اون قدر بی انگیره و کسل و افسرده گون نبوده ام

پاییز داره میگذره

زمستون داره میاد

 

دیگه کافیه!

 

میدونم که دیر نیست برا یه سری تغییرات

و میدونم که شاید بزرگترین تغییر همه زندگیم باشه تا اینجا

یه برنانه بلند مدته

خیلی روش کار کردم خیلی فکر کردم خیلی تجربه کرده ام

همه چیز رو تحت تاثیر قرار خواهد داد

 

متاسفم که درگیر کارای گندی شدم که همه چیو از ذهنم بیرون برد

متاسفم چیزی نبودم که میخواستم

متاسفم که خدارو هم داشتم از یاد میبردم



مرا شب ها در این مکان بجویید!



ها راستی لیریک های Sovran اومد :')

همه ی نه تا ترک رو به مرور ترجمه خواهم کرد انشاالله

 

موضوعات وب رو عوض خواهم کرد و یه آرشیو منظم بر اساس نام بند و آلبوم خواهم ساخت طوری که بشه راحت بیای متن یه شعرو پیدا کنی بخونی

احتمالا کمی توضیح یا بیوگرافی هم باشه شاید. شاید  و شاید

و نیز مطمعن نیستم درباره عکس..  قول نمیدم. دی شاید کلا حذف کردم حتی :)) نمیدونم

 

کارای دیگه به خودم مربوطه :))




خوب…  سلام بر آذر دوست داشتنی :') 

[ شنبه 30 آبان 1394برچسب:, ] [ 22:33 ] [ علیرضا ] [ ]


...

 

در آستانه فصلی سرد

در محفل عزای آینه ها

و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ

و این غروب بارور شده از دانش سکوت

چگونه می شود به آن کسی که میرود اینسان

صبور ،

سنگین ،

سرگردان .

فرمان ایست داد .

چگونه می شود به مرد گفت که او زنده نیست ، او هیچوقت زنده نبوده است... 

 

______

چه قدر سردمه

چه قدر این روزا ملالت آور و سنگین و سرد میگذرن

دلم یه game over میخواد :|

 

[ جمعه 15 آبان 1394برچسب:, ] [ 23:24 ] [ علیرضا ] [ ]


Draconian - Rivers between us

Draconian 

Sovran (2015) 

8.Rivers between us 



Where is the world I saw in your eyes?
It lived through the night, then whispered goodbye.
The cuts in your skin and the red in my eyes.
This winter inside is crushing me now.

کجاست آن جهانی که در چشمانت دیدم؟

شب را به زندگی گذراند، پس زمزمه کرد "خدانگهدار".

زخم های روی پوست تو و قرمزی درون چشمان من

این زمستان درون

اکنون مرا می شکنند...


"I am alone, I am scorn, I can't remember to forget you,
I just weather the storm".

من تنهایم..  من عاجزم..  

نمیتوانم فراموش کردنت را به خاطر داشته باشم

فقط طوفان را تحمل میکنم..


The love that I had, it drowned with the tide,
stirring the waters where hearts lay bare.
The cuts in your skin and the red in your eyes.
Enfolding this shame into despair.

عشقی که داشتم،  همراه موج غرق شده

و آب را،  جایی که قلب های عریان خوابیده اند،  متلاتم میکند

زخم های روی پوست تو و قرمزی درون چشمت

این شرم را به آغوش اندور می سپارد


Let me take the noose from our necks and carry us home.
Still so alive, even after you die, transcending with time.
We're just two cripples who fail to belong.

Yes, we are two cripples, but we need to hold on.

بگذار این طناب [دار] را از گردنمان کشیده و به خانه برویم

همچنان زنده ام. حتی پس از مرگ تو. درحال بالا رفتن در زمان

ما تنها دو درمانده ی عاجز از "تعلق" یم

آری. ما دو درمانده ایم. اما میخواهیم صبر کنیم


From this flesh my spirit longs to break away.
Did you ever feel this cosmic circumstance was never enough?
Wake me slowly if ever at all.
Wake me slowly or watch me fall.

روح من در تلاش است تا از این کالبد بیرون برهد

آیا تا کنون حس کرده ای این حال کیهانی هیچگاه کافی نبوده؟

هرچه باشد مرا به آرامی بیدار کن

به آرامی بیدارم کن و یا مرا تماشا کن که سقوط میکنم


The life that I had is gone with the tide (Watch me fall)
Another deception, I whisper goodbye.
The cuts in my flesh, the red in your eyes (Watch me fall).
These demons inside, they die with me now.

آن زندگی که داشتم همراه امواج مرده است

(مرا بنگر که سقوط میکنم)

تزویری دیگر،  و من خداحافظی میکنم

زخم هایی روی جسم من، قرمزی درون چشمان تو

(مرا بنگر که سقوط میکنم)

این اشباح درون،حال همراه من میمیرند... 


 


یکی دیگه..؟

بازم دلم تنگ شد برا اینجا

کلبه خودم

شاید چون

به شدت احساس تنهایی و حوصله سر رفتگی و خستگی دارم

 

هنوزم وقتی سرچ میکنی swallow the sun - april 14th اولین نتیجه فارسی ترجمه منه؟ 

هنوزم همه بازدید کننده ها غریبه اند؟ 

 

 

خیلی شعرای ترجمه شده دارم بزارم

خیلی داستانا

 

یکی ازچیزایی که منو اینجا کشوند آلبومی بود که بعد چند سال منتشر شد بلخره. بعد سه سال و اندی

و صدای heike جان من برا اولین بار تو یه آلبوم رسمی استدیویی شنیده شد و شعر و آهنگ بی نظیر یوهان اریکسون رو همراهی کرد و sovran رو شکل داد که به نظرم یه موفقیت بزرگ و یه نقطه عطف برای دنیای دووم محسوب میشه

چه طرفدارای قدیمی خوششون بیاد چه نه،  گروه به وجود همچین عنصری نیاز داشت.  یجوری کامل تر و بالغ تر شده.  تغییرات حتی کاور آلبوم رو هم متاثر کرده :)) و واقعا به نطرم یه نقطه عطفه

دراکونیان با آلبوم های دهه های اخیرش به یکی از بندای مطرح دووم تبدیل شد ولی باز چه طرفدارا قبول بکنند چه نه،  روند نزولی داشت طوریکه آلبوم آخر شون هیچ قابل مقایسه با قبلیا نبود

اما اینبار..  دوباره یه شاهکار خاص خلق کردن

کم کم همه چیش رو میزارم!  

این پست قرار نبود موسیقیایی باشه. دی ولی ووقتی صداش داره تو گوشم جاری میشه نمیشه از چیز دیگری حرف زد

 

 

دلتنگم

خیلی 

بدتر ازش اینه که اصلا نمیدونم دلتنگ چی ام

دلتنگ کسی/چیزی که هیچوقت نداشتم

نمیدونم 

شاید دلتتگ  خودم

حتی دلتنگ اینجا

دلتنگ چیزی ک بودم

گاهی خودمو سرگرم میکنم

مثل دیروز.

که ساعت نه و نیم بیدار شدم ساعت ده تا هشت شب کتابخونه بودم  

و امروز که بی هدف و بی فکر نشستم bfme بازی کردم.  و سه بار بردم.  ملت رو رسما به باد دادم.  و خیلی پوکر فیس پا شدم 

یا وقتی خیلی بی حس و حال  Dream on رو می نواختم

 

(لیریک های آلبوم هنوز منتشر نشده. و فقط میشه با دقت بیشتر گوش کرد و هر دفعه بیشتر عاشقش شد.) 

 

 

نمیدونم چی بگم

این روش گفتن درست نیست! 

[ جمعه 8 آبان 1394برچسب:, ] [ 23:21 ] [ علیرضا ] [ ]