دلنوشته ای بر ساحل مهتاب

we're nothing but a name

متاسفام ک نتونستم به تمامی افکارم رو اینجا بنویسم

 

اما خب ...

گفتمشون

 

ینی

کسایی بودن ک بشنونم

 

و نمیدونم این اشتباهه یا نه. واقعا نمیدونم.. جزو چیزایی هست که اصلا نمیدونم!

شاید روز هایی بودن ک فکر میکردم این چیزا غیر قابل مطرح کردن ترین هاست برای آدما و اینجا نوشتن بهترین گزینه س

اما الان میبینم در عمل 

اینجا ساکت مونده

اما خودم اضلا!

 

 

به خودم ک نگاه میکنم

هیچی ندارم ...

 

اگرم داشته باشم چیزایی هست که قبلا به دست آوردم و قبلا به اشتراک گذاشتم 

ینی چیز جدیدی ندارم ..

 

we're nothing but a name

 

و وقتی پای افکار وسط میاد

عملا هیچی نمیشه توصیف کرد جز چیز هایی که قبلا به نحوی با کسی در میون گذاشته م

برا همین وقتی بهشون فکر میکنم ناخوداگاه یه سری اسم میاد تو ذهنم ..

 

یه جورایی مطمعنم برای اون ها هم

من یه اسمم 

که گاهی یادشون میاد

 

پس چاره چیه ...؟

 

اینجا یه زمانی جایی بود ک خاص ترین هارو مینوشتم توش

اما الان

تقریبا معمولی ترین و کلی ترین ها توش نوشته میشه 

و چیزایی که خیلی برام عزیزن

عملا در عمق تنهایی میتونن شنیده بشن!

 

یه جورایی دارم ایمان میارم

که 

دلیل یه حرف

گوینده ش نیست

شنونده شه!!

[ شنبه 28 فروردين 1400برچسب:, ] [ 3:52 ] [ علیرضا ] [ ]


your star

خیلی وقته اینجا چیزی ننوشتم ..

و به همون نسبت

خیلی وقته دورم از حال و هواش ..

که حقیقتا به معنی دوری از حال و هوای خودمه..

 

مثل بعضی از آدمای زندگیم ک بوی همینجارو دارن برام، و ازم دورن ...

 

دقیق ک نگاه میکنم، سال هاست دلتنگم ...

سال هاست دورم از جایی ک باید بودم و میخواستم باشم 

و انگار 

هیچ فراری نیست از این دلتنگیِ ناتموم و ناپیموده


 

روزایی بود ک امیدوار بودم

به تغییر

تغییر زندگی

یا تغییر خودم!

 

اما...

امید خیلی آروم و بی صدا محو میشه ...

و یهو به خودت میای 

میبینی دیگه اثری ازش نیست

و تویی و دنیای اطرافت که اصلا چیزی نیست که باید باشه

 

اونوقت 

سعی میکنی انکار کنی همرو

سعی میکنی

خودت رو هم لای زندگی 

شبیه امیدت

خیلی آروم و بی صدا

محو کنی 

طوری ک خودت هم دیگه خودت رو یادت نیاد

[ شنبه 28 فروردين 1400برچسب:, ] [ 3:26 ] [ علیرضا ] [ ]