:دی

دلنوشته ای بر ساحل مهتاب

:دی

خوب خوب..

برم سر اصل مطلب

آقا خیلی مشعوف شدیم.. . خیلی اصلا! 

در پست های بعدی که اشاره کرده بودم به نمایشگاه هفت مجموعه.. که گویا بود

حالا اشاره میکنم به نمایشگاه عکس غزاله غضنفری و ملک میراب زاده در تبریز.. 

 

اول سالن جلسات انجمن هنر عکاسی استان..

وورکشاپ تقریبا دو ساعته با حضور سیده غزاله غضنفری جان.. 

البته تقریبا یه رب دیر شد و در این مدت سه چهار بار عکسای نمایشگاه رو پروژکتور برامون ریپیت کرد خوب یاد بگیریم حوصلمونم سر نره :))) 

نشسته بودم که درباز شد.. و ایشان کسانی نبودند جز همان که پست قبلی اشاره شد.. دی منو دیدن اومدن نشستن کنارم و منم با یه  لبخند احمق گونه اندازه صورتم سلام کردم. دی.  برگشت به دیگری گفت از ماام زودتر اومده و دوباره برگشتم لبخند زدم چشم در برابر چشم عین گاو :)). بگذریم

جونم بگه براتون از این این غزال خانم..!! 

عکساش فاین آرت حساب میشه.. 

 

میگف دوربین نداشتم اوایل و همینطور تو فتوشاپ عکس ادیت میکرذم و اینطوری.. تا اینکه بابام یدونه گوشی N90 خرید و اولین تجربه عکاسیم شد! 

بعد چنتا جشنواره و اینا که جمع کردم دوربین خریدم 

میگه خیلی به نقاشی علاقه داشتم

ولینتونستم زیاد توش پیشرفت کنم و همیشه به نقاشا حصودیم میشه. دی.

برا این دو دلیل هم با ادیت و اینا بسیار انس دارم و اینگونه فاین آرت حساب میشه عکساش تا مستند

بعد مقداری حرف اینطوری و غیره

شروع کرد سیر تولید و ادیت چنتا از عکسارو کامل شرح داده و بعضی هارو عملا نشون داد..بسی مشعوف شدیم بسیار...  

بعد تقریبا ساعت شیش رفتیم  پایین ینی گالری سیب همون 

و دیدم همون قبلیه هم هنوز پا برجاست و انگار زمانش جدی نبوده و کلاه سرم رفته. دی هرچند خیلی بهتر بوده اینگونه و راضیم از دوبار رفت و آمدم. بگذریم 

 

رفتیم و درباره عکسا حرف زد. اینبار نه از لحاظ فنی، بل از نظر مفهومشون و اینا... 

خیلی خیلی خیلی ساده حرف میزد

خیلی همچین ساده و صمیمی

و بدون زر زدن :))).  (والا!) 

کاش میشد عکس هارو دونه دونه بزارم و حرف بزنیم دربارشون

ولی هیچ جا پیدا نمیشه

با تین این نمایشگاه چندین بار در شهر های مختلف ایران برگذار شده 

و باز خوب هم هست که تو نت پیدا نمیشه

باید بود تو اون فضا. اون جمع...  

فکر نکنم تا یکی دو سال آینده همچین چیزی باشه تو تبریز..  هرچند امیدوارم باشه... بگذریم

 

بعد دیگه چیزی نمیتونم بگم.

ملت رفتن باهاش عکس گرفتن..

و من آروم و سکات و تنها با همون کوله پشتی پله هارو بالا رفتم..

چشمم میگشت دنبال اون دو نفر برا بار سوم و شاید آخرین بار حرف برنم و احتمالا خدافظی کنم اما رفته بودند

و اومدم بیرون و فاصله اونحا تا ابتدای خیابان آزادی (!) رو  پیاده اومدم. فککنم یه ساعت شد! اون خیابون قبلا اون شکلی نبود... 

اینم عکس ها.. 

آپلود عکس

 

و این هم اون هفت نفر مذکور 

آپلود عکس

و نفر دوم و پنجم از سمت راست هم اون دو نفر مذکور! و نفر اول هم به قولی سر گروه تر. دی

 

امثال این دو پست شاید تا سال ها تکرار نشه... 

هرچند امیدوارم بشه!

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[ سه شنبه 17 اسفند 1394برچسب:, ] [ 23:56 ] [ علیرضا ] [ ]